فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

سفرنامه 1

    روز یکشنبه 91/6/12ساعت 11 صبح رفتیم فرودگاه .ساعت 12:15دقیقه هواپیما بوشهر رو به مقصد مشهد مقدس ترک کرد. فاطمه دومین بار بود که سوار هواپیما می شد ولی پونه و پانیذ بار اولشون بود. توی هواپیما بهمون ناهار مرغ و زرشک پلو دادن دسرهم کیک و موز . ساعت 1:45دقیقه بود که هواپیما در فرودگاه شهید هاشمی نژاد مشهد مقدس به زمین نشست. چون با تور رفته بودیم یه نفر از طرف هتل اومده بود دنبالمون و ما رو به هتل برد. توی هتل کمی استراحت کردیم و برای نماز مغرب به حرم رفتیم. ولی چون خیابونها روبسته بودن تا به حرم رسیدیم نماز مغرب و عشاء تمام شده بود. همون جا توی حیاط حرم نماز خوندیم و چون خیلی شلو...
21 شهريور 1391

ثبت نام مهد کودک

آخرش موفق شدم برم و فاطمه رو موقتا"برای یکماه ثبت نام کنم . دیروز با هم رفتیم خانه ی بازی نیما نی و شهریه رو بهشون دادیم .مسئول اونجا گفت سی ام شهریور برید فروشگاه ماهور و کتاب هاش رو تحویل بگیرید. فاطمه جزء نو باوه های 2 بود . اونجا کمی بازی کرد و قرار شد اول مهر بریم مهد. ساعت شروع کلاسها 7:30 دقیقه صبح تا  2بعد از ظهره ، خانم مربی گفت که اگه نمی تونید صبح زود از خواب بیدارش کنیدو بیاریدش می تونید  ساعت 9 صبح اونو بیارید چون آموزشهای ما از ساعت 9 به بعد شروع می شه. البته فاطمه بامن شرط کرده که منم اونجا بشینم ومن بهش گفتم اگه خاله آذر(مامان رسول ) رسول رو آورد و اونجا نشست منم میشینم ولی اگه اون رفت منم باید...
21 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد